نکنه بمیرم و تو یه وقت دلت بخواد منو ببینی و من نباشم . . .

ساخت وبلاگ
آخ که اگه می‌دونستم آخرین باره که می‌بینمت ، خیلی بیشتر نگاهت می‌کردم . بیشتر می‌چسبوندمت به خودم ، که بوی تنت بپیچه تو دنیام . بیشتر می‌بوسیدمت . اون چند دقیقه که بینمون سکوت بود رو یادته ؟ اون چند دقیقه وادارت می‌کردم حرف بزنی ، حتا حرفهای روزمره بی ربط ، که بیشتر و بیشتر صدات رو شنیده باشم . اگه می دونسم آخرین باره که می‌بینمت ، سرت داد نمی‌کشیدم نرو که بغض کنی و از من بدت بیاد . می‌بوسیدمت و زیر گوشت زمزمه می‌کردم قشنگ روزگار من ، خورشیدکم، مرا به خاطرت نگه دار . اگه می‌دونستم آخرین باره گردنت رو می‌بوسیدم ، بعد می‌کشوندمت به آغوش خودم ، که سرت رو بذاری رو سینه من ، که نفسات شراب بشه و تو رگای من بچرخه ، که حریر تنت رو نوازش کنم . نمی‌دونستم آخرین باره ، وگرنه به جای پیشونیت ، حتما کف دستات رو می‌بوسیدم . کف دستات که وقتی نوازشم می‌کردی مرهم تموم دردهام بود . تموم دردهام . 

می‌دونی ... نامردیه که من اصلا نمی‌دونستم آخرین باره . اگه می‌دونستم ، حتما قبل از خداحافظی می‌مردم . حالا اما این همه وقت گذشته و من هنوز دست و دلم به مردن نمیره . یعنی هرشب میگم نکنه بمیرم و هیشکی نباشه که شبها یاد تو آتیشش بزنه و دنیا یادش بره قشنگیاش رو مدیون توئه .... نکنه بمیرم و تو غصه بخوری . نکنه بمیرم و تو یه وقت دلت بخواد منو ببینی و من نباشم . 

آخ .... چه خوب بود اگه قبل از وداع می‌دونستم این آخرین باره که می‌بینمت ...


زندگی یعنی عشق داداش و آجی ...
ما را در سایت زندگی یعنی عشق داداش و آجی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fateejooono بازدید : 238 تاريخ : جمعه 12 خرداد 1396 ساعت: 14:26